... آرشیو مطالب پست الکترونیک لینک rss عناوین مطالب وبلاگ بیداران
صفحه نخست
آی آدم ها،
که در خانه های خود در گرما نشسته اید و خندانید.
یک نفر دارد می زند داد،دیگری دارد خود را با چوب کبریتی گرم نگه می دارد،
دیگری یخ زده است،
مرده است.
که در بانک های خود میلیونی پول دارید.
یک نفر روی خود را پوشانده تا،
آبرویش نریزد روی زمین تا دیگران به صخره بگیرند او را.
کودکی دستش دراز است،ترازو خریده است و می گوید:
آقا،خانم وزن بگیرم شما را؟
وما با نیش خندی او را تحقیر می کنیم.
یکی دیگر دارد با گاری خود نان خشکی می برد،
داد می زند:نون خشکیه!
یک نفر دیگر را می بینند که،مریضی دارد به چه سختی،
ولی پول عمل ندارد بدهد،خرجش برایش زیاد است،
حتی نمی تواند دارو هایش را بخرد.
یک نفر را در خیابان پارچه ای رو صورتش انداخته اند،
از آن ها می پرسم:که بود؟می گویند:سائلی بیش نبود.
پول می ریزند بر روی او،تازه یادشان افتاده که او نیازمند است،
حالا که او مرده است.
که از فرط خوشبختی به خود می بالید.
یکی دارد از بختی که ندارد،غم را می خورد!
دیگری دارد می بیند،
صف طلاق و طلاق کشی را،که چقدر طویل است.
یک نفر دیگر از بدبختی از روی برجی وصیت نامه ی خود را می نویسد،
یا کنار ریلی،دریایی.
او شاید که بمیرد،ولی آی آدم ها،
کمی از گرمای خود را تقسیم کنیم،
مقداری کمک کنیم،دست آن کودک را پر پول کنیم،
برویم روی ترازوی او و به او بگوییم:
عجب چقدر ترازو ات خوب است!و من هم خیلی سنگین.
سنگین از بار گناه،کوله بارم از سنگ های غیبت و دروغ،
دیگر جا ندارد،تو می توانی کمکم کنی؟
می شود که دست توی جیب کرد،پول آن بیمار را داد.
چه می شود اگر دیگری در بخت سهیم شود،
آگاه باشد خود کشی ما را به جایی نمی رساند جز دوزخ.
آگاه باشید که همه ی ما روزی می میریم.
شاید دیروز ماندیم،امروز هم نه،فردا شاید برویم.
مانی
.:: Weblog Theme By : wWw.Theme-Designer.Com ::.